خدای شادیبخش من سلام...
دوستش دارم.
بیشتر از تمام ثانیه های دوستیمان.
بیشتر از تکتک لحظات باهم بودنمان.
و بیشتر از آنچه میپندارد.
از رقابت به رفاقت رسیدیم و بعدش چه شد؟
خواهر شدیم نه؟!
جانانم شد نه؟!
فکر و ذکر روزها و شبهایم شد نه؟!
رفیق روزهای سختم است.
از همانها که مرام خرجت میکنند.
از همانها که رشدت میدهند.
از همانها که تا ابد در دلت میمانند.
من و او...،
پابهپای هم اشک ریختم.
من زار زدم و او در آغوشم گرفت.
او هق زد و من دست روی شانههایش گذاشتم.
دست به دست هم خندیدیم.
من قهقهه زدم و او همراهیم کرد.
او ریسه رفت و من ذوق کردم.
شانه به شانه هم قدم زدیم.
دل به دل هم دادیم.
و چشم به چشم هم دوختیم.
و خب، گاهی نگاه ها بهتر حرف میزنند.
او گفت:
یا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ
خدای شادیبخشم؛
دوستت دارم.
دوستش بدار.
رفیقم را میگویم.
همان که گفت شادیبخش خطابت کنم.
شادیاش ببخش.
من را هم.
#راز_روضه_رضوان
سی و نه...برچسب : نویسنده : razerozeyerezvan بازدید : 118