سی

ساخت وبلاگ
 
خدای پرلطف من سلام...
 
من خوبم.
آرامشم بیشتر شده، دلتنگی هایم هم.
این روز ها مدام سردم می‌شود.
امیدوارم روحم یخ نبندد.
دستانم همیشه سردند.
قلبم اما، تندتر از همیشه می‌کوبد.
نفس‌هایم یکی در میان شده‌اند و نگاه هایم پرمهرتر.
امیدوارم روزی به پایان برسند نگرانی‌هایم. برای همه‌مان. و او.
او که اگر نگرانش نباشم؛ انگار چیزی را کم دارم.
صحرا، رفیق این شب‌هایم شده.
قبل از خواب سراغش می‌روم.
یک دل سیر می‌خوانمش.
نگاهش می‌کنم.
با بند بند وجودم لبخند روانه‌اش می‌کنم.
و خودت را شکر که هستی.
که هست.
از حال دلم که بخواهی، میگویم این روزها خیلی میشکند، خیلی میشکنندش و من، درست به اندازه‌ی تمام ترک هایش، هر روز لبخند می‌زنم.
به همان ها که ترکدارش می‌کنند.
این شب‌ها هی همین ها را توی ذهنم می‌چینم.
هی وارسی شان می‌کنم.
هی کم و زیادشان می‌کنم، هی اشک می‌ریزم.
امشب هم همین است.
باز هم منم و کلنجار رفتن با این حس که دوستشان دارم؟
که دوستم دارند؟
تو دوستم داری.
من دوستت دارم.
همین مرا بس.
صبح که بشود،
من با آرامش بیشتر شده‌ام، با دلتنگی‌هایم، با سردی دستانم، با کوبش های محکم قلبم، با نفس های یکی درمیانم، باز هم نگاه‌های پرمهر تحویلشان می‌دهم.
باز هم به اندازه‌ی ترک‌های قلبم می‌خندم.
صبح که بشود، همه چیز خوب خواهد شد.
صبح فردا من متولد می‌شوم.
 
خدای پر لطفم؛
دوستت دارم.
 
برایم رقم بزن. هر طور که می‌خواهی.
هر جور که به صلاح است.
۱۷ سالگیم را باب میلت بنویس.
تو بدم را نمی‌خواهی.
 
#راز_روضه_رضوان
سی و نه...
ما را در سایت سی و نه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : razerozeyerezvan بازدید : 96 تاريخ : چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت: 16:59