خدای یاریگر من سلام...
امشب همه چیز خوب است.
امشب که فقط او گفت و من حتی یک کلام هم نگفتم همه چیز خوب است.
امشب که او آسمان ریسمان بافت و از همه در گفت و من فقط نگاهش کردم همه چیز خوب است.
امشب خوب است چون اسطورهام میخندید.
امشب خوب است چون مقدسترینم بابت من و حرفهایم آه نکشید.
امشب خوب است چون همه گفتند و من فقط لب دوختم.
خدای من، خدای یاریگر من، امشب همه چیز خوب است، فقط من درست به اندازهی چهار سال بغض دارم.
و اشک هایم امان نمیدهند.
من که ساکت میشوم، حال همه خوب است.
شاید حرف هایم درد به جانشان میریزند...
و خب،
چرا همهیشان معتقدند دو سال دیگر همه چیز عوض میشود؟
چرا فکر میکنند دو سال دیگر از این رو به آن رو میشوم؟
چرا انتظار دارند دو سال دیگر برگردم به پنج سال قبلم؟
چرا خدای من؟
مگر تو یاریگر نیستی؟
مگر تو یاریام نمیکنی؟
مگر تو حواست به من نیست؟
دو سال دیگر تو باز هم خدای منی و من باز هم بندهی تو...
دو سال دیگر تو باز هم بهترین منی و من باز هم محتاجترینت هستم...
دو سال دیگر تو باز هم تنها پناه منی و من باز هم دلم برای آغوشت لک میزند...
مگر قرار است دو سال دیگر چه شود؟!
چرا فکر میکنند از تو دست میکشم؟
دو سال دیگر که سهل است، من تا ابد هم تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم...
بگذار فکر کنند دیوانهام.
دیوانهام که چادر سر میکنم.
دیوانهام که چلهی زیارت عاشورا میگیرم.
دیوانهام که برای ظهور مولایم برنامه میریزم.
خدای یاریگرم؛
دوستت دارم.
این چند وقت، زیاد دیوانه خطابم میکنند...
و من دلم میخواهد تا ابد دیوانهوار بپرستمت.
...
رونوشت به پست شماره پنجاه و چهار
#راز_روضه_رضوان
سی و نه...برچسب : نویسنده : razerozeyerezvan بازدید : 98