خدای اعجابانگیز من سلام...
این چند وقته، عجیب های زندگیام زیاد شده اند.
همین امروز، حتی از ذهنم هم عبور نمیکرد او را سر راهم بگذاری.
و من مطمئنم پاداش یکی از کارهایم بوده.
و او...
من برایش بی نهایت خوشحالم...!
اینکه در بلاد فساد باشد و تو دستش را بگیری، بی شک معجزه است.
او، حاج آقا، حرف میزد و من اشک می ریختم.
و صبا، با تعجب نگاهم میکرد.
و من، دلم از مظلومیت آقایم خون بود.
وقتی حاج آقا گفت ما منتظرش هستیم یا نه، خواستم بلند فریاد بکشم که نه نیستیم! ما منتظرش نیستیم! ما حتی لیاقت انتظار او را کشیدن هم نداریم!
حداقل، من ندارم...!
حاج آقا، با همان ته لهجهی تایلندی حرف میزد و من فقط ذهنم پر بود از اینکه او چه کار خوبی کرده، که به مذاقت خوش آمده و این طور محبوبت شده.
و خیلی است که در تایلند متولد شوی، مسلمان شوی، شیعه شوی، به قم بیایی، حوزوی شوی و مبلغ اسلام شوی!
ما را فرزندان خمینی خطاب کرد!
دروغ چرا؟
من دلم ضعف رفت...
خدای اعجابانگیزم؛
دوستت دارم.
ممنون که حواست پی من هم هست.
من عجایب را دوست دارم.
#حاج_آقا
#ایکارات_جای_پونگ_سای
#راز_روضه_رضوان
سی و نه...برچسب : نویسنده : razerozeyerezvan بازدید : 133