سی و سه

ساخت وبلاگ
 

خدای سخاوتمند من سلام...


همین چند ساعت پیش بود که دلم میخواست از ته دل فریاد بکشم.
های های گریه کنم.
جیغ بزنم و به پهنای صورت اشک بریزم.
اما...
فقط بغض پس زدم.
غش غش خندیدم.
لبخند زدم و تهش آرام در خودم کز کردم.
چرا خدای من؟
چرا هیچ وقت نصیب من بی‌لیاقت نمیشود؟
چرا؟
و من باید حسرت بخورم...
و بگویم:
_ صد حیف... درگیرم. تو جای منم دعا کن.
او بگوید:
_ حتما.
و من دلم خوش این باشد که رفیقم هست، دعایم میکند، ومن هم روزی نصیبم میشود.
او که گفت:
_ عاشقان مراسمه. شهید مدافع حرم اوردن. شهید بریری. دوس داشتی بیا. الانه مراسمش...
حس کردم چیزی درونم فروشکست.
چیزی میان من جوشید.
و روحم میان جوشش های دلم با تکه های قلب فروشکسته ام، خراش دید...


خدای سخاوتمندم؛
دوستت دارم.


سخاوتت را نشانم ده.
مانند همه‌ی گذشته ام.
دوست دارم بار بعد که او میگوید:
_ عاشقان مراسمه. شهید مدافع حرم اوردن. دوس داشتی بیا. الانه مراسمش...
برایش تایپ کنم:
_ تو راهم. دارم میام.

 


#راز_روضه_رضوان

سی و نه...
ما را در سایت سی و نه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : razerozeyerezvan بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت: 16:59